کتاب PDF رمان دختر اجاره ای ترجمه از ترکی استانبولی

درباره رمان دختر اجاره ای (داستان دختر روسپی بالاترین مقام شهر)

نویسنده: Selin Arapkirli | ترجمه: س.حمید رابط


داستان دختر اجاره ای داستانی فمینیستی از روسپی بالاترین مقام شهر و فرهنگی را به تصویر می کشد که مصداق یوق اجباری اطاعت زنان از مردان است. داستان بی کران بودن توقعات مردانه. این داستان در آینده ای نه چندار دور اتفاق می افتد.

تفکر برای کسی جز بوروکرات ها فایده ای ندارد. حاکمان (شاید به جای حاکمان بتوان کلمه مردان را استفاده کرد) همیشه وعده می دهند و زیردستان آنها (اینجا به جای زیردستان می توان کلمه زنان را بکار برد) به طور افلاطونی عاشق آنها می شوند و در میان این آهنگ ، گاهی نت های اشتباهی وجود دارد که نمی خواهند در گروه اول و دوم قرار بگیرند، اما از آنجایی که طغیان آنها به کوتاهی هیجان دوران کودکی است، نت های اشتباهی بدون متوجه شدن کسی برای تصحیح ملودی دوباره به آهنگ می پیوندند.

PDF Download
PDF - 18 Page - 1 MB
تاریخ انتشار: 1.02.2024

برای دانلود انتشارات دیگر ازمیرتایمز به بخش آرشیومراجعه نمایید

کتاب PDF رمان دختر اجاره ای ترجمه از ترکی استانبولی

بخشی از کتاب دختر اجاره ای

او مثل همه زنها پس از پایان آرایشش در آینه نگاه کرد ، اما نه چهره خودش بلکه چهره اخم آلود آن زن را دید. به اعتقاد مورگان ، هیچ زنی برای خودش آرایش نمی کند. زنان چهره های خود را نقاشی می کنند و قبل از آمیخته شدن با مردان برای آخرین بار با غرور در آینه نگاه می کنند. همه چیز در آخرین نگاه پنهان است. چشم های خیره به آینه دیگر نگاه زنانه نیست ، بلکه چشمان از نگاه مردانه می بینند، این منشأ رابطه وسواسی زن و آینه است. زنان در آینه نگاه میکنند و سعی میکنند خود را از چشمانی مردانه ببیند.

این را زن مرده می گفت

...

بدون شک مورگان با او موافق بود - غیر از این برای مورگان غیر قابل تصور بود. اما او دیگر زنده نبود و مورگان چاره ای جز تبدیل شدن به یک گل جنگلی مشتاق را نداشت.

پیرسینگ بینی | فاحشه شهر

از روی صندلی جلوی آینه بلند شد و بند ساعت مچ دست چپش را لمس کرد و در عرض چند ثانیه اتاق نه متری پر شد از عطر تازه گلهای یاس. حالا دیگر چیزی برای گفتن از زیبایی مورگان که با موهای صورتی شکری که روی شانه های سفیدش افتاده بود و در مزرعه یاس تاب می خورد نمانده. همه چیز خوب بود. مورگان یکی از خاطرات خوب مشتری خواهد شد که امشب او را در آغوش می گرفت. این چیزی بود که مورد نظر او بود. در حالی که مشتری بدن یک روسپیی را در اختیار دارد ، فاحشه باید ذهن او را در اختیار می گرفت تا آن مرد ، البته گاهی هم زن ، در صندلی خوشبختی بنشیند. این بزرگترین دستاورد برای یک فاحشه است. اما در نهایت نه مورگان و نه مشتریان صاحب بیشترین لذت بودند. لذت واقعی متعلق به روئسای مورگان ، برادران تیم و جم بود.

برای نزدیک به سه سال است که، مورگان برای RAG ، اولین و بزرگترین شرکت اجاره زنان در پایتخت کار می کند. برادران تیم و جم صاحب این شرکت بزرگ فاحشه خانه هستند. مورگان هرگز نتوانست تعداد دقیق روسپی هایی که در RAG کار می کردند را دریابد. اما یک بار، زمانی که مامور آمارگیری او را نزد یک مشتری نیمه دیوانه فرستاد ، مرد به او گفت که رئیس آنها صاحب هشتاد درصد روسپی های پایتخت است. به گفته این مشتری دیوانه، برادران تیم و جم ثروتمندترین و خوش شانس ترین افراد جهان بودند.

و در ادامه ...

بعد از اینکه مرد ، مورگان را برهنه کرد، شروع به درآوردن لباس های خود کرد، بدون اینکه یک بار بدن بی عیب و نقص مورگان را تماشا کند. مورگان با کنجکاوی او را تماشا می کرد. مشخص بود که مردش از ظاهر مورگان خوشش نمی آید.

دهانش را باز کرد و فریاد زد: 

«برگرد»


مورگان بلافاصله همانطور که به او گفته شد عمل کرد. حالا او فقط صداها را می شنید و به راحتی حدس می زد که صداها متعلق به چه اشیا یا حرکاتی است. کمی بعد، مرد کاملاً برهنه از اتاق بیرون رفت. مورگان صدای پاهای او را دنبال کرد و شنید که او به اتاق کناری رفت، یک کمد را باز کرد و چیزی بیرون آورد. سپس مرد به اتاق برگشت و یک بار دیگر لب هایش را باز کرد.

"و حالا برگرد و به خدایت نگاه کن"

...

مورگان با دیگر فاحشه های RAG متفاوت بود. مورگان با همه فاحشه ها، همه زنان و همه مردم دنیا فرق داشت. او نفرین شده بود که هر آنچه را که دیده، شنید و خوانده است، تا ابد به وضوح به یاد بیاورد، بدون توقف در دنیایی که تفکر برای کسی جز بوروکرات ها فایده ای ندارد، بیندیشد و بیاموزد.

مغز نفرین شده او مانند نوعی بیماری بود که شبیه هیچ بیماری دیگری نبود. نوعی جهش.  اما مورگان یاد گرفته بود که با این بیماری زندگی کند و علاوه بر این، آن را مخفی نگه دارد، همراه با میلیون ها دانشی که بدست آورده بود. درک این تفاوت - یا نفرین - که او به تنهایی کشف کرده بود، برای شخصیت او دشوار نبود. برای شناخت خود و جمعیتی که در آن زندگی می کرد، کافی بود تمام رفتارهای انسانی دیگری را که بی اختیار در حافظه خود ثبت کرده بود مرور کند و یک نگرش را با نگرش دیگری مقایسه کند.

مورگان بهتر از همه اطرافیانش دنیا را می شناخت. از طریق تصاویر و کلمات بی شماری که در سر داشت، متوجه شد که آنچه در طول تاریخ اتفاق افتاده، مرتباً تکرار می شود .انگار نت های یک آهنگ آزاردهنده بی پایان هستند. 

در واقع درک آنچه در جهان می گذرد بسیار ساده بود:

جهان مانند آهنگی طولانی و حماسی درباره داستان عشق تراژیک حاکمان بود. حاکمان (شاید به جای حاکمان بتوان کلمه مردان استفاده کرد) همیشه وعده می دهند و زیردستان (که اینجا به جای زیردستان می توان از واژه زنان استفاده کرد) به طور افلاطونی عاشق آنها می شوند و در میان این آهنگ ، گاهی نت های اشتباهی وجود دارد که نمی خواهند در گروه اول و دوم قرار بگیرند، اما از آنجایی که طغیان آنها به کوتاهی هیجان دوران کودکی است، نت های اشتباهی بدون متوجه شدن کسی برای تصحیح ملودی دوباره به آهنگ می پیوندند. جهان در سر مورگان اینگونه خلاصه شده بود. اما البته خودش به تنهایی به این قضاوت شاعرانه نرسید بود. صاحب این ایده ها تنها کسی بود که مورگان آن را تحسین می کرد: ایده های آیلا اف، زمانی موفق ترین فعال حقوق زنان و نویسنده پایتخت بود. 

آیلا اف

آیلا اف در قسمت ساحل جنوبی پایتخت در خانه های سازمانی زندگی می کرد. اینجا یکی از مناطق ثروتمند نشینی بود که اغلب هنرمندان یا اعضای موسسات مختلف در آن زندگی می کردند. کار آیلا اف دفاع از حقوق مالکیت زنانی بود که در اقامتگاه های فقیرانه زندگی می‌کردند، یعنی - به گفته او - حمایت از حقوق زنانی که به اندازه او باهوش نبودند ، پیشنهاد قوانین جدید به رهبرانی که در دوره آنها به منافع این زنان آسیب می رسید، و نوشتن سرسختانه مقالاتی که زنانگی را تجلیل می کرد. آیلا اف یک فمینیست خشن و پرمشغله تر از هر زنی در پایتخت بود. بنابراین او به کسی نیاز داشت که در هنگام انجام ماموریت مقدس خود به او کمک کند ، تا نیازهای حیاتی و ضروری خود را برآورده کند. و آن شخص مورگان بود.

 زمانی که مورگان به خانه آیلا اف آمد، آگاهی او به اندازه آگاهی یک کودک بود. آنچه او از خود و زندگی می دانست، چیزی بیش از دانسته های کسانی که او را به دنیا آوردنده بودند نبود . این سیستم فکری محدودی که مورگان در آن زمان داشت «مبانی کارکردی» نام داشت و کسانی مانند مورگان فقط باید برای انجام کارهاشان در زندگی اطلاعات کافی می داشتند. آنها به چیزی بیشتر نیاز نداشتند به عنوان مثال، یک آشپز فقط باید دانش اولیه انسانی و الزامات صنایع غذایی را بداند. خدمتکاران کسانی هستند که در دپارتمان خدمات خدمت کرده و دانسته هایشان در همان حد محدود بود. اما مورگان که یک خدمتکار به دنیا آمده بود، با آیلا اف چیز های بیشتری آموخته بود. البته این مهارت آیلا اف نبود. مورگان نفرین شده بود که فراموش نکند و به صورت خستگی ناپذیر یاد بگیرد.
 


برای مطالعه ادامه داستان کتاب PDF داستان را از ابتدای همین صفحه دانلود کنید


گرداوری: مجله ازمیرتایمز

   ترجمه: س.حمید رابط

 

هدونیسم یا زندگی بر اساس لذت طلبی و لذت جویی

هدونیسم چطور به ما کمک میکنه که از رنج بیهوده ، به شادی برسیم

امروزه یک نقطه نظر فلاسفه مکتبی پرسر و صدا قدم به جهان گذاشته بنام hedonism «هدونیسم» یا زندگی بر اساس لذت طلبی و لذت جویی. 

هدونیسم میگه در هنگام رنجش حواستون باشه که حتما خواب مناسب داشته باشید و به موقع یعنی شب ها که ترشح هورمون ها به حداقل رسیده تا نرون های مغزی ما استراحت کنند و تنش های ناشی از مصائب روزانه را تخلیه کنند. داشتن یک غذای مناسب و به موقع که محرک اعصاب نباشد هم خیلی کمک کننده ست ،بخصوص هنگام خوردن و نوشیدن به طعم واقعی آن آگاه باشی و ازشون لذت ببری.

این موارد که براتون از مکتب هدونیسم گفتم نوعی بیرون ریزی انرژی های منفی بدن با خودتان هست برای رسیدن به زندگی بهتر و آرامتر

هدونیسم چییست
هدونیسم یا زندگی بر اساس لذت طلبی و لذت جویی