مثل هر روز مادرم برایم دعا میکند دعایش را خوب بخاطر دارم: فرزندم خداوند صاحب علم است پس بزرگترین استاد اوست از او بیاموز ، فرزندم کینه و خشم را تفریق کن ، دوستی ، محبت و بخشش را ضرب کن و خدایت را همچون شاعران و عارفان گذشته ستایش کن. تا کنار دروازه می آمدن و بدرقه ام می کردن ،آن روز عجیت بود ، پاهایم به راه رفتن نبود ولی فکر می کردم مشکل از تنگیه کفش هایم باشد با لبخندی خداحافظی کردم در راه به آرزو هایم فکر می کردم ، آرزوی رئیس جمهور شدن را در سر می پروراندم راه را همین گونه طی می کردم....
مجله مد و لایف استایل ترکیه شماره 42
در این شماره می خوانید
- استایل های نو ظهور عصر جدید
- مصاحبه اختصاصی با بهارک صالح نیا
- داستان کوتاه زندانی پانوپتیکن
- افراد با روحیه قوی