داستان کوتاه زندانی پانوپتیکون

به موجب حکم پانوپتیکون یا سراسربین ، حریم خصوصی مجرم برداشته شده و تمام حریم خصوصی آن برای تمام مردم جامعه به صورت زنده قابل مشاهده می شود
ازمیرتایمز > مقالات > داستان کوتاه زندانی پانوپتیکون
داستان کوتاه زندانی پانوپتیکون

مقدمه داستان زندانی پانوپتیکون (سراسربین)

نویسنده: Ahmet Çağrı Karaca |  ترجمه از ترکی استانبولی: س.حمید رابط

این داستان در مورد حکمیست (قانون پانوپتیکون (سراسربین)) که به موجب آن کسانی که به حکم دادگاه به این مجازات محکوم می شوند ، حریم خصوصی آنها برداشته شده و تمام زنگی خصوصی و حریم شخصی آن برای تمام مردم جامعه به صورت زنده قابل مشاهده می شود و به نوعی تمام مردم جامعه با پیروی از معماری زندان های پانوپتیکون (سراسربین) زندانبانان متهم ها می شوند.

معماری سراسربین (به انگلیسی: Panopticon) در واقع گونه ویژه ای از معماری بود که اواخر سده هجدهم توسط فیلسوف فایده گرای انگلیسی جرمی بنتام* طراحی شد تا به زندان بان‌ها اجازه دهد که تمامی زندانی‌ها را زیر نظارت خود داشته باشد بدون این که آن ها بتوانند مطمئن شوند که در کدام لحظه تحت نظارت اند.

ساختار پانوپتیکون

این طرح شاملِ دو استوانه ی هم مرکز بود که استوانه ی درونی ویژه زندانبان ها و استوانه ی بیرونی برای سلول ها در نظر گرفته شده بود. دیواره ی داخلی استوانه ی بیرونی تنها با میله های فلزی طراحی شده بود٬ به طوری که تمامی  سلول از سوی زندان بان قابل رویت باشد. از طرفی استوانه  درونی با شمار زیادی حفره (ساختاری شبیه برج های کفترخانه ی سنتی ایرانی) ساخته می شد٬ به نحوی که زندانی به هیچ وجه نمی تواند متوجه شود که زندان بان در هرلحظه از کدام حفره در حال زیر نظر گرفتن کدام یک از زندانی هاست.

در طرح های اصلاح شده راهروهای استوانه داخلی به شیوه ای مازمانند (تو در تو) طراحی شدند که با پژواک صدای مکرر شانس اطلاع یافتن زندانیان از محل حرکت زندان بان به کمک صدای پایش را بگیرند. هرچند که این ایده در بیمارستان ها٬ سربازخانه ها٬ تیمارستان ها و مدارس نیز استفاده می شد ولی٬ بنتام برای استفاده از این ساختار در زندان ها نیز تاکید داشت. چرا که به وسیله آن می شد با استفاده از تعداد کمی زندان بان زندانیان زیادی را تحت کنترل قرار داد و از هزینه ی نگهداری آنان برای جامعه کاست.

ساختار سراسربین در دنیای امروزی

جدا از زندان ها و کارخانه های بسیاری که در جای جای جهان با این ساختار ساخته و مدیریت شدند؛ نظام های تمامیت خواه نیز از این ایده استفاده کردند تا قدرت نظارتی خود را به افراد بباورانند. میشل فوکو* یکی از اندیش مندان معاصر بود که تلاش فراوانی برای شناساندن سازوکارهای مدرن دستگاه های قدرت برای اعمال توهم سراسربین داشت.

استفاده از دوربین های مدار بسته نظارتی به بهانه ی کنترل ترافیک در سطح معابر یکی از معروف ترین شیوه های امروزی برای اعمال ساختار پانوپتیکون (سراسربین)  است.

line shape

داستان کوتاه زندانی پانوپتیکون

فقط ده دقیقه مانده بود. او از خواندن مدارکی که به او داده بودند دست کشید و آنها را کنار گذاشت. در اسناد به طور مفصل توضیح داده شده بود که چگونه حکم او اجرا خواهد شد.

متن پشت جلد نظر او را جلب کرد

شفافیتی که با ازمیان برداشتن حریم شخصی به دست می آید، با فعال کردن احساس شرم در افراد، جامعه ای با امنیت بیشتر ممکن می سازد.

پانوپتیکون

گزیده ای از سخنان وزیر دادگستری در جریان بررسی قانون پانوپتیکون (سراسربین) در مجلس بود. با وجود اینکه در آن زمان به طور کامل نمی دانست که چگونه این قانون اجرا می شود، اما از این قانون حمایت کرد. صحبت های وزیر هنوز در ذهنش بود.

وزیر می گفت:

" تصور کنید که یک پزشک با افزایش تعداد دوزها، بدون توجه به اینکه با چه شکایتی به او مراجعه می کنید، همان دارو را به شما می دهد. اگر سردرد دارید، سعی می کنند با دادن یک آسپرین به شما درمان کنند، اگر فتق دیسک دارید، پنج آسپرین، اگر سرطان دارید، ده آسپرین. این دقیقاً همان کاری است که ما سعی می کنیم با احکام حبس تعزیری انجام دهیم. صرف نظر از اینکه فردی چه جرمی مرتکب می شود، ما همچنان مجازات یکسانی را در دوره های مختلف اعمال می کنیم تا هم وجدان جامعه را راحت کنیم و هم او را به فردی مفید برای جامعه تبدیل کنیم. چگونه اما؟  بیش از نیمی از محکومان به زندان ، دوباره مرتکب جرم می شوند. من اکنون می خواهم بودجه وزارت خانه را نه برای محکومانی که از سالن های ورزشی کوچک در زندان ها شکایت دارند بلکه برای بازپروری قربانیان صرف کنم ."

اگرچه در آن زمان این ایده بسیار مورد بحث قرار گرفت، اما اکثر جامعه برای به کارگیری آن ، متقاعد شدند. اجرای مجازات پانوپتیکون پس از افزودن چند ماده به قانون اساسی و قوانین مبنی بر "اینکه هیچ مجازاتی برای حریم زندگی خصوصی و کرامت انسانی نمی توان اعمال کرد" آغاز شد.

این زندان که نام خود را از پروژه زندان طراحی شده در قرن هجدهم گرفته است. یک برج نگهبانی در وسط یک ساختمان استوانه ای شکل عظیم وجود داشت. سلول های زندانیان در قسمت های داخلی دیوارها قرار داده شده بود. نوری که از بیرون می آمد همیشه سایه زندانی را برای نگهبانی که در داخل برج وسط سازه ایستاده بود نمایان می کرد. بنابراین، ده ها زندانی می توانستند توسط یک نگهبان تحت نظر قرار گیرند. در حالی که تمام سلول ها از برج قابل مشاهده بودند، زندانیان نمی توانستند داخل برج را ببینند.

زندانی هرگز نمیتوانست بفهمد که تحت نظر است یا خیر. هدف اصلی در اینجا این بود که زندانیان فکر کنند مدام تحت نظر هستند.

قانون سراسربین

این قانون در واقع اقتباسی از همان پروژه زندان های پانوپتیکون (سراسربین)  در زمان حال و با کمک فناوری بود. این بار زندان کل کشور بود و نگهبان ها همگی شهروندان بودند...

تمامی مکاتبات ، مکالمات و تصویر متهم پس از شروع حکم وی به اطلاع عموم خواهد می رسید. زندگی خصوصی متهم قابل دیدن برای تمام مردم شهر بود تا زمانی که حکم پایان یابد. تکنسین هایی که دو روز پیش آمده بودند همه جای خانه اش دوربین گذاشته بودند. بقیه کارها توسط دوربین های خیابانی و امنیتی با کمک فناوری تشخیص چهره انجام می شود.

فکر کرد این خیلی خوب است که ازدواج نکرده است. در طول مجازات پانوپتیکون (سراسربین)، زوج ها اغلب قبل از شروع مجازات از هم جدا می شدند. اکثر آنها حداقل در طول مدت محکومیت جداگانه زندگی می کردند.

زمانی که حجاب حریم خصوصی این محکومان برداشته می شد، زندگی آنها آنقدر غم انگیز می شد که هر چقدر هم که مراقب بودند،  بازهم کاری انجام می شد که باعث شرمشان می شد. کسانی بودند که این لحظات را ضبط کرده و سپس در سراسر اینترنت پخش می کرد. حتی برنامه های تلویزیونی وجود داشت که خنده دارترین داستان های هفته را از این محکومان جمع آوری و در تلوزیون پخش می کردند.

هرکسی که می خواست می توانست فردی را که مجازات می شود در سکوی اینترنتی ایجاد شده توسط وزارت تماشا کند. در هر صورت داشتن یک افسر در هر محوطه جریمه کار خسته کننده ای خواهد بود که برای بودجه دولت مناسب نخواهد بود. در ابتدا تصور می شد که این پروژه متقاضیان ناظر کم خواهد داشت. بیم آن می رفت که به دلیل مشغله روزانه مردم، ناظر کافی پیدا نشود و سیستم تاثیر مطلوبی نداشته باشد.

اما در طول تاریخ، اکثر اعدام ها چیزی جز جشن های تاریک برای عموم نبوده اند. توسل با شکوهی برای تحمیل عذاب بر جمعیت وجود داشت. بسیاری از احکام اعدام برای ارائه طولانی ترین لذت تماشای بینندگان طراحی شده اند. با این حال، در طول دوران مدرنی که این نمایش ها با هنرهای ایجاد درد و ارعاب به طور متقابل انجام می شود، می توانست کمی عزت بیشتری پیدا کند. بدیهی است که هم مردم و هم قانونگذاران به این اتحاد نسل جدید نیاز داشتند.

در ماه اول، سکو نظارت اینترنتی محکومان ، حداقل سه بار در روز دچار مشکل می شد ، زیرا نمی توانست ترافیک سنگین بازدید کننگان را مدیریت کند. بعدها سازمان های صدا و سیما که به علاقه جامعه پی بردند، به گونه ای با این رویداد برخورد کردند که انگار یک واقعیت نمایشی بود و شروع به تهیه محتوای مناسب کردند. 

محکومانی بودند که بعد از اتمام دوران محکومیتشان به سلبریتی تبدیل شدند. یک دختر فروشنده مواد مخدر که در زمان محکومیتش مدام درباره ترکیب لباس های زیرش بحث می شد، قبل از اتمام دوران محکومیتش، برند خود را تاسیس کرد. تعداد قابل توجهی از محکومان نیز خودکشی کردند.

دختر کاریکاتور با بیکینی قرمز

تاثیر قانون پانوپتیکون یا سراسربین

از طرفی قانون پانوپتیکون بی تاثیر هم نبوده. ارتکاب به جرم و جنایت در حالی که همه در حال تماشای آنها هستند بسیار احمقانه بود. حتی اگر فردی مصمم به ارتکاب جرم در زمان اجرای حکم Panopticon باشد، اغلب در انجام این کار شکست می خورد. زیرا در مرحله تلاش برای جرم، قطعاً یک نفر از مردم جامعه ناظر تمام ماجرا بود و به مجریان قانون اطلاع می داد. در نتیجه هیچ منطقی برای دزدی وجود نداشت. مهم نیست چه کمپینی انجام دهید، در حالی که برای دوربین های ناظران لبخند می زنید، مشتریان زیادی در فروش مواد مخدر پیدا نخواهید کرد.

دوباره به ذهنش رسید که همه اینها به زودی به واقعیت در مورد او تبدیل خواهد شد. او فکر کرد، اگرچه رسانه های اجتماعی مشابه هستند و من قبلاً همه چیز را به اشتراک می گذاشتم. اشتراک گذاری وقایعی که با چه کسی، کجا، چه کردم، چه خوردم و چه نوشیدم، با افزودن اطلاعات مکان، یک اتفاق عادی روزانه بود. اما وقتی دولت این کار را انجام می دهد، کار جالبی نیست.

روح انسان هر چقدر هم که در زندگی اش نمایان باشد، نیازمند فضایی است که در آن بتواند مدتی را دور از نگاه دیگران با خود تنها باشد. خانه او که از دیوارها، سقف و درها تشکیل شده بود، پر از کابل بود و هر چیزی که خانه او را خانه اش می کرد، از این سوراخ ها بیرون می زد و هیچ تفاوتی بین خانه او و میدان شهر وجود نداشت. هدف از خانه گرم نگه داشتن یا محافظت از او در برابر باد نبود. خانه او تنها پناهگاه او بود که به یک زندان سراسربین تبدیل شده بود.

کشیدن پرده ها دیگر فایده ای نداشت. حتی اگر تمام پنجره ها را با آجر می پوشاند، خانه اش به صورت شفاف برای عموم قابل مشاهده بود. این فکر روحش را به لرزه درمی آورد. بالاخره انسان حتی برای خودش هم کاملاً شفاف نیست. زیرا شفافیت انسان را شیشه ای می کند. خشونت هم اینجاست.

تقریباً همه کسانی که محکومیتشان تمام می شد همین را می گفتند. "هنوز احساس می کنم که کسی مرا تماشا می کند." تا مدت ها نمی توانستند از شر این احساس خلاص شوند. در واقع هدف کل این مجازات همین بود.

در روزهای اولیه مجازات، باید مدام به خود یادآوری کنند که کسانی در حال تماشای آنها هستند. پس از مدتی، این کار به صورت خودکار انجام می شود و زندانیان به گونه ای زندگی می کنند که گویی تحت نظر دائمی هستند. اکثر مردم با این آگاهی قدم های خود را برداشتند، چه در دوران محکومیتشان و چه بعد از اتمام حکمشان. به گفته وزیر، افراد اصلاح شده در حال ادغام مجدد در جامعه هستند.

او می گفت: «روزهای بهتری بود زمانی که فقط خدا مراقب این چیزها بود. او همه چیز را می دید اما ناظر ساکت بود. او انسانها را قضاوت نمی کند و مشکلی بوجود نمی آمد که یک عمر تحت نظر او باشید.

مردم باید بدانند که تحت نظر هستند. این موضوع هزاران سال است که به همین منوال ادامه دارد. تا یک نفر جلو بیاید و اعلام کند که خدا مرده است... اگر قانون شکنی گناه نیست، زندان چه فایده ای دارد؟ تنها چند قرن بعد، جامعه ابزارهایی برای رفع این شکاف ایجاد کرده بود. Panopticon قانونی کردن این نظارت بود.

او قبلا هیچ مشکلی با قانون نداشته است. او هنوز خود را یک جنایتکار بدنام نمی دانست، اما یک احمق شرور بود. پس از مشروب خوردن، مدتی را گذراند و وقتی از خواب بیدار شد، متوجه شد که در بیمارستان است. پلیس پرسید "آیا با رضایت خود الکل مصرف کردی؟" کی از خوابت برد؟ او پاسخ داد: بله. لحظاتی که در ماشین گیر کرده بود به طور مبهم به ذهنش خطور کرد.

"آیا با مقتول دشمنی داشتی؟"

"قربانی؟"

"چرا ترمز نکردی؟"

"من با گارد کنار خیابان برخورد کردم."

"بله، وسیله نقلیه شما متوقف شد زیرا پس از برخورد با عابر پیاده به موانع کنار خیابان برخورد کردید، هیچ نشانه ای از ترمز وجود ندارد."

"من هیچ عابر پیاده ای ندیدم."

بعدا متوجه شد عابر پیاده ای که ندیده پسر هفده ساله ای بوده که قاضی قبل از بیدار شدن او پرونده قتل او را تشکیل داده است. محاکمه زیاد طول نکشید، چیز زیادی برای گفتن وجود نداشت. قاضی در آخرین جلسه به او حق انتخاب داد:

دوازده سال زندان یا چهار سال در پانوپتیکون

او حتی لحظه ای هم به انتخاب زندان فکر نکرد. یک ماه تا شروع دادگاه باقی مانده بود. تنها یک تفاوت در مقیاس وجود دارد بین محروم کردن انسان از یک ماه زندگی و محروم کردن او از زندگی. او نمی خواست یک ثانیه دیگر را آنجا بگذراند. انگار زمین به چرخش خود ادامه می داد اما زندان ثابت مانده بود. احساس می کردم زمان در داخل زندان متوقف شده است و زندگی در بیرون ادامه دارد. از پوسیدگی در تنهایی می ترسید.

پس از پانوپتیکون، زندان ها مورد بی توجهی قرار گرفتند؛ تنها افرادی که در داخل بودند، کسانی بودند که مجازاتشان به حبس تبدیل شده بود، زیرا آنها مکرراً مرتکب جنایت می شدند. شایعاتی مبنی بر عدم بهبود عمدی وضعیت زندان ها به گوش می رسید تا مردم پانوپتیکون را بپذیرند. او بدون تردید انتخاب خود را به قاضی گفت.

او به ساعتش نگاه کرد. دو دقیقه وقت داشت. از روی میزش بلند شد و به سمت سینک رفت و موها و لباس هایش را مرتب کرد. در آینه به خودش نگاه کرد و خودش را صدا زد.

"اجازه دهید نمایش شروع شود!"

 

line shape

 

پا ورقی

 

جرمی بنتام


جرمی بنتام


جرمی بنتام (به انگلیسی: Jeremy Bentham) (۱۷۴۸–۱۸۳۲) فیلسوف، اقتصاددان، حقوقدان و اصلاح گر اجتماعی انگلیسی بود که به عنوان بنیانگذار سودمندگرایی مدرن شناخته می‌شود.

راه حلی که بنتام ارائه کرد منجر به شکل‌گیری جنبشی سیاسی شد که به بنتامیست ها، سودمندگرایان یا رادیکال های فلسفی موسوم است و در پی انجام اصلاحات اجتماعی و قانونی مطابق با آرای بنتام برآمده است. 

 

پل میشل فوکو


پل میشل فوکو


پل میشل فوکو (به فرانسوی: Paul Michel Foucault)؛ (۱۵ اکتبر ۱۹۲۶ – ۲۴ ژوئن ۱۹۸۴) فیلسوف، روان‌شناس، تاریخدان، باستان شناس اندیشه، متفکر و جامعه شناس فرانسوی بود.

شهرت فوکو در آن است که او نخستین کسی است که از فرضیه ی روشنگری درباره ی عینی بودن شناخت خلع ید کرده است. فوکو عنوان کرد که زبان، حقیقت جهان را بیان نمی کند بلکه بازتابی از تجربه ی شخصی فرد است.

 


گردآوری مجله ازمیرتایمز     ترجمه: س.حمید رابط 

 

هدونیسم یا زندگی بر اساس لذت طلبی و لذت جویی

هدونیسم چطور به ما کمک میکنه که از رنج بیهوده ، به شادی برسیم

امروزه یک نقطه نظر فلاسفه مکتبی پرسر و صدا قدم به جهان گذاشته بنام hedonism «هدونیسم» یا زندگی بر اساس لذت طلبی و لذت جویی. 

هدونیسم میگه در هنگام رنجش حواستون باشه که حتما خواب مناسب داشته باشید و به موقع یعنی شب ها که ترشح هورمون ها به حداقل رسیده تا نرون های مغزی ما استراحت کنند و تنش های ناشی از مصائب روزانه را تخلیه کنند. داشتن یک غذای مناسب و به موقع که محرک اعصاب نباشد هم خیلی کمک کننده ست ،بخصوص هنگام خوردن و نوشیدن به طعم واقعی آن آگاه باشی و ازشون لذت ببری.

این موارد که براتون از مکتب هدونیسم گفتم نوعی بیرون ریزی انرژی های منفی بدن با خودتان هست برای رسیدن به زندگی بهتر و آرامتر

هدونیسم چییست
هدونیسم یا زندگی بر اساس لذت طلبی و لذت جویی