ترجمه فارسی داستان کوتاه وقتی پاهایم یاری نکرد
ترجمه فارسی Ayaklarım beni taşımayınca
همه جا خشک خشک بود . حتی یک سبزه هم نبود. یک مقاومت قرمز... هوا مه آلود بود. بوی شدیدی بینی را می سوزاند. میخواهم از اینجا فرار کنم ، زمین خاکستری پر از خار را زیر پاهای برهنه ام حس میکنم. آهسته می دوم دوچرخه ای زنگ زده و متعصب در مقاومت به دیوار خانه ای ویران شده تکیه داده بود. این شهر بی مردم مانند صخره ای سخت بر دلم سنگینی می کند. هوا بوی تعفن اجساد می دهد.
میخواهم بیدار شوم ولی نمی توانم ...
باید او را می دیدم.با شنیدن صدای طنین انداز تلوزیون همانطور که قلب من فشرده شد فکر می کنم قلب او هم فشرده شده باشد. دلم می خواست به سمتش بدوم و سفت و محکم در آغوشش بکشم. می دانستم که برای مراسم *عشای ربانی به کلیسا خواهد رفت. یکشنبه بود. به سمت کلیسا راه افتادم. آنجا بود! زیر درخت پیرحیاط کلیسا منتظر من بود. از بچگی هر بار که او را می دیدم قلبم دیوانه وار می تپید. زیر درخت کنارش نشستم. دستش را گرفتم چشمانش از من دور بود. او به صورت من نگاه نمی کرد. می خواستم در آغوش بگیرم. دستش را کشید و امتناع کرد. سکوتش، حالت چهره اش، سردی اش... انگار دیواری نامرئی بین ما ساخته بود.
با لبانی لرزان گفتم : چت شده چرا به چشمانم نگاه نمی کنی؟
با صدایی که گویی به او تعلق ندارد گفت:
دیگه نمیتونیم همدیگه رو ببینیم
سخت ، سنگین ، سرد ، یخ زده …
گفتم : دیگه دوستم نداری، نه؟
ولی هیچ چیز تغییر نخواهد کرد، من تو رو دوستت خواهم داشت. هراتفاقی که بیفته!
گفت: دیگه نمی توانم دوستت داشته باشم. الان قلبت شکسته میشه ولی یک روز ، درکم خواهی کرد!
حرفش قلبم را پاره پاره کرد ، آرزو کردم در آن لحظه در خواب باشم. سکوت کردم سکوتی عمیق... دیگه نمی توانستم لبانم را تکان دهم. آوای قلبمان یکی بود قلب هایمان یکسان می تپید... ولی چطور می شد! اون دوست دوران کودکی من بود، عشق من، همه چیز من بود. ناامیدی مانند گودال عمیقی در درونم شکل گرفته بود. جای خالی آن گودال لعنتی با هیچ چیز پر نخواهد شد... حس خونی که از شکاف لب خشکیده ای که از تشنگی ترک خورده و بدون جاری شدن خشک شده را داشتم. برای آخرین بار به او نگاه کردم، با شاخه ی خشکی که در دست داشت، زمین را می کاوید. ولی پس چرا سرش را بلند کرد و یک لحظه به چشمانم نگاه کرد. چشماش متعلق به خودش نبود چشمانی که من عاشقش بودن نبود! من هرگز اجازه نمیدم چیزی عشق ، وجدان و شفقت را از وجود من بیرون بکشد ، من را تسخیر کند. در همان نگاه آخر تصمیمم را گرفتم…
دقایقی راه رفتم، نمی دانستم کجا می روم. افرادی که هر روز به آنها سلام می کردم از من روی برگردان شده بودند. پنجره هایشان را روی صورتم می بستند. پیرمردی که از آنجا می گذشت با تلخ ترین لبخند جهان گفت: وقتی وجدان آدم کور می شود، قلبش هم تیره می شود. ناظر شدم... قلبهای سیاه، سکوت دنیا! نگاه های خصمانه مردمی را دیدم که سال ها دراین محله با آنها زندگی کرده بودم. انگار هیچ وقت یکی نبودیم ، هیچ وقت عاشق هم نبودیم ، حتی سر یک میز هم ننشستیم... در حالی که من چیزی جز عشق در وجودم نداشتم. ما همه انسان بودیم ، فقط انسان!
پاهایم را به زمین کشان کشان راه می رفتم ، آتش قلبم تمام وجودم را فرا گرفته بود. افکاری که در ذهنم می چرخید مرا می ترساند. به یاد خوابی که دیشب دیدم افتادم. وقتی به حالت وهشتناکی عرق کرده از صدای انفجاراز خواب پریدم و به سمت سالن دویدم ، فریادهای جان سوز. هیچ چیز مثل قبل نخواهد شد ، می دانستم!
وقتی پاهایم یارای رفتنش را از دست داد مثل آن دوچرخه زنگ زده ، متعصب در مقاومت ، به دیوار ساختمان ویرانه تکیه دادم.
پاورقی
عشای رَبّانی یا شام خداوند یا آیین سپاسگزاری یکی از هفتآیین مقدس است که تقریباً در تمام فرقههای مسیحیت به انجام میرسد. به آن تقسیم مقدس ، راز محراب ، راز خجسته هم گفته شدهاست. منشأ این آیین به آخرین شامی بازمیگردد که عیسی مسیح در شب دستگیری خود توسط سربازان رومی با حواریون خود خورد. از آنجا که به باور مسیحیان سرشت او با سرشت «خداوند» یکی است.
گردآوری مجله ازمیرتایمز ترجمه: س.حمید رابط
نویسنده : Buse Çetiner Üzer
edebiyathaber.net (1 Mayıs 2022)
مطالب مرتبط
- کتاب صوتی صبح جادویی تجربه نزدیک به مرگ در هر فرد به شکل متفاوت رخ می دهد
- داستان کوتاه سرنوشت داستان دختری شلخته نامرتب افرسده و کشف گنجینه خاطرات پدربزرگش و رقص باله
- ترجمه فارسی داستان کوتاه چتر به ترکی ( Şemsiye ) ترجمه از ترکی استانبولی داستان کوتاه چتر داستان آشنایی دو دختر | لزبین
- داستان کوتاه مغلطه ترجمه از ترکی استانبولی نمی دانم ازرش خواندن و یا ترجمه را داشت یا نه
- داستان کوتاه و جذاب مژگان ، داستانی از تعبیر حکایت عکسی قدیمی که با شواهد و خاطرات موجود به واقعیت نزدیک می شود
- کسانی که خودکشی نمی کنند اشتفان تسوایگ نویسنده یهودی اتریشی
برچسب ها
داستان کوتاه ترجمه از ترکی آرشیو س.حمید رابط همه مقالات ترجمه فارسی داستانهای ترکی ترجمه فارسی ادبیات ترکیه نویسندگان ترکیه ایپربازدیدترین نوشتهها
مقالات و داستان های ترجمه شده از ترکی استانبولی از نویسندگان ترک و نویسندگان ایرانی
روزهای هفته رو چی بپوشم که متنوع و شیک باشم همیشه
برنامه استایل متنوع روزانه دخترانه برای پاییز
هر روز هفته "چی بپوشم؟" در حالی که در مقابل کمد لباس بلاتکلیف هستید، چقدر زمان را با فکر کردن به اینکه چی بپوشید تلف می کنید؟ مدت انتخاب استایل و تیپ خود قبل از آماده شدن برای رفتن به سر کارمدرسه یا مهمونی وسر می تواند در وقت شما صرفه جویی کند... اکنون ما اینجا هستیم با پیشنهادات ترکیبی ویژه برای 7 روز در هفته برای کمک به شما! بیاید شروع کنیم…
- پنج قانون طلایی شیک بودن و اهداف پنهان صنعت مد پنهان کردن نقاط ضعف زیبایی شما قوانین شیک بودن دخترانه
- اخبار مد و لایف استایل ترکیهترجمه فارسی اخبار مد و لایف استایل ، برند های لباس و تولید لباس ، سلبریتی ها ، جشنواره ها و مسابقات طراحی لباس
- لباس های ارگانیک برند استی لاین از هتل داری تا مد و تولید لباس ارگانیک
- استایل Y2K مواد براق ، کفشهای کتانی درشت ، دامنهای چین دار، کیفهای باگت و عینکهای آفتابی رنگارنگ
- استایل گوتیک چیست چگونه به سبک پوشش گاتیک لباس بپوشیم ، زنان مرموز با جوراب تور ماهی و کرست های گوتیک