داستان کوتاه هویت مجهول ترجمه از ترکی استانبولی

داستان کوتاه هویت مجهول داستانی از سال 2341 ترجمه س.حمید رابط - داستانی از آینده ، انسانی واقعی یا انسان نمایی با هوش مصنوعی
ازمیرتایمز > مقالات > داستان کوتاه هویت مجهول ترجمه از ترکی استانبولی
داستان کوتاه هویت مجهول ترجمه از ترکی استانبولی

هویت مجهول - س.حمید رابط

داستان کوتاه هویت مجهول

داستانی از سال 2341


نویسنده: Murat K. Beşiroğlu - منبع: www.bilimkurgukulubu.com - ترجمه: س.حمید رابط

رازی را می خواهم فاش کنم. نمی دانم کی هستم. حتی نمی توانم حدس بزنم که موجودی هستم. شاید یک ذهن واقعی اورگانیک یا شایدم یک ذهن هوش مصنوعی پیشرفته. تنها چیزی که میدانم در یک جمله، من انسان نمایی از سیاره فراخورشیدی میکرا نیستم قطعا ، در اون حد هم نیست. فقط دنیای قویتری را در درونم احساس میکنم.

چرا نمیتوانم به آینه نگاه کنم و تشخیص دهم چه موجودی هستم؟ چون حتی مطمئن نیستم. 

چون می توانم این را با قاطعیت بگویم: Cogito ergo sum (( من فکر میکنم پس هستم )) همچنین به وظیفه خود واقفم. وظیفه من چیزی برای شما تعریف کردن است. با وجود اینکه گذشته ام را به خاطر نمی آورم، می توانم به اینترنت دسترسی داشته باشم و بدانم که تاریخ امروز 7 ژوئن 2341 است. ما در دوره ای از اهمیت تاریخی نیستیم. همه چیز کاملا عادی به نظر می رسد. به جز این واقعیت که من نمی دانم کی هستم.

مطمئنم جزو انسان نماهای میکرا نیستم؟ هومینیدها* به خالقان هنری خود معروف نیستند. آنها موجودات تکانشی با باوری های سطحی هستند و من که وظیفه توضیح دادن مسائل برای شما را دارم، نمی توانم یکی از آنها باشم. از طرفی به نظر من هوش مصنوعی نیستم. اگرچه در عصر ما (2341) اطمینان از چنین چیزهایی آسان نیست.

هومینیدها

انسانیان، نخستینیان یا هومینید با نام علمی Hominidae  یک خانوادهٔ آرایه شناختی است که شامل چهار سردهٔ موجود شامپانزه ها، گوریل ها، انسان ها و اورانگوتان ها است.

آیا می توانم نسخه ای از یک مغز ارگانیک نصب شده در ماشین باشم؟ شاید من نمی توانم بدنم را ببینم زیرا از طریق یک رابط کاربری به دنیا نگاه می کنم. به هر حال نباید آن را احساس کنم؟ اکنون افراطی ترین احتمالی که به ذهن من می رسد حیوانی با هوش بالا هست. با این حال، حتی با هوش پیشرفته خود، آنها نمی توانند به ظرفیت فکری معادل انسان دست یابند. بعید است که کسی به آنها ماموریت توضیح چیزی را به انسان محول کند.

صدای پایی از جایی نزدیک به گوش می رسد. و صاحب پا به جایی که من هستم نزدیک می شود. آیا من در یک اتاق تاریک هستم؟ من از شما می خواهم که چراغ ها را روشن کنید، نرم افزار آسیستان ساختمان!

بعضی چیزها به همین راحتی است. من در یک اتاق کوچک، چهار متر در چهار متر هستم. و بله من بازو دارم ، پس چرا من نمی توانم قسمت های دیگر بدنم را ببینم؟ آیا بازوهایی که من می بینم می توانند مجازی باشند؟ من از شما می خواهم که بی حسی بدن من را برطرف کنی!  نرم افزار آسیستان ساختمان!

 

نرم افزار آسیستان ساختمان: "من هیچ مهارتی جز تنظیم دما و نور ندارم."

فکر می کنی من کی هستم؟

نرم افزار آسیستان ساختمان: "تو در رختخواب دراز کشیده ای، اما هیچ یک از اندام هایت حرکت نمی کند."

آیا من انسان نیستم؟ زیرا در چنین شرایطی افراد احساس اضطراب و حتی وحشت می کنند. "چه نوع آدمی در رختخواب دراز کشیده است؟"

نرم افزار آسیستان ساختمان: "در بدن شما مداخله زیادی صورت گرفته است. شما احتمالا می توانید یک سایبورگ باشید."

دوست من، ای کاش کامپیوترهای ساختمان های دیگر به اندازه شما هوشمند بودند. هنوز افرادی هستند که نمی توانند گرما را مدیریت کنند. فکر کنم کسی پشت در است. لطفا بفرمایید داخل!"

فردی که از در وارد شد ویژگی های معمول انسان نماها را داشت: بازوهای بلند، صورت مثلثی و چهار انگشت.

شخص پشت در: به محض رسیدن، داخل نشدم. چون نمی خواستم مکالمه شما را قطع کنم. وگرنه من عادت به گوش دادن پشت درها را ندارم. من هستم، گالیپ. من یک نگهبان هستم. "من خوشحالم که می بینم شما سالم هستید."

با وجود اینکه چهره ای مثلثی مانند روباه داشت، بسیار شبیه انسان ها بود. فکر می کنم او برای این منظور یک سری جراحی پلاستیک انجام داده بود. این خیلی خوب بود که بر خلاف برخی انسان نماهای دیگر، انگشتی به دستانش اضافه نشده بود. از آنجا که انگشتان مصنوعی اضافه شده برای تکمیل عدد به پنج تصویر عجیب و غریب ایجاد می کردند.

من دو سوال ساده می پرسم. از شما می خواهم به سوالات من پاسخ کوتاهی بدهید. ذهنم تار است و نمی دانم کی هستم و هم یادم نیست چطور به اینجا رسیدم. فکر می کنم ما روی زمین هستیم، درست است؟

گالیپ: "بله، ما روی زمین هستیم. ما در حال حاضر در طبقه دوم یک بیمارستان هستیم.

چیز خوبی بود که ذهنم به اینترنت وصل بود. از سوی دیگر، برنامه هایی که به آن ها متصل می شدم نمی توانستند بفهمند که افکار من محصول چه سیستمی هستند. انسان نماهای میکرا از نام‌های کشورهایی که در آن کار می کردند استفاده می کردند. از آنجایی که انسان نمای نگهبان گالیپ نام داشت، احتمال زیادی وجود داشت که در ترکیه باشیم. "می تونی به من بگی من کی هستم؟ اگر بتوانم پاسخ قانع کننده ای بگیرم، مبلغ قابل توجهی به شما می دهم.»

گالیپ: "کاش می توانستم کمکت کنم. در حال حاضر این امکان پذیر نیست.

چون نمی دانستم کی هستم، نمی توانستم تخمین بزنم چقدر پول دارم. گفتم: «برای یک سرویس ساده، می توانید بیشتر از آن چیزی که حتی در رویاهایتان هم ندیدید، پول بگیرید.»

گالیپ: "من یک مرد ساده هستم. اینها به نظر من کمی گیج کننده است. مقدار زیادی آشغال روی بدن شما نصب کرده اند. آنها ممکن است حتی روی مغز شما هم آزمایش کنند.

مردی سفید پوش از خارج در گفت: «بله، مجبور شدیم از یک روش آزمایشی استفاده کنیم. "شما هفته گذشته را کاملا با اتصال به دستگاه ها گذراندید زیرا زندگی شما در خطر بود. در چند روز گذشته مجبور شده ایم بسیاری از اندام های شما را بازسازی کنیم. ما سیستم ایمنی شما را سرکوب کردیم تا بدن شما را مجبور به پذیرش اندام ها کنیم. این بار در برابر عفونت ها آسیب پذیر شده اید. ما به خواباندن شما ادامه دادیم و دیروز بالاخره به IV عادی منتقل شدید. راستش انتظار نداشتم اینقدر زود بیدار بشید. ما همیشه از ابتدای درمان با چنین شگفتی های مثبتی روبرو بوده ایم. من ولکان هستم. من دکتری هستم که از روز اول درمان شما را دنبال کرده ام.»

بالاخره یک نفر بود که می توانست به سوالات من پاسخ دهد. «پس می دانی من کی هستم. آیا من از کسانی هستم که منجمد و زنده شده اند؟ یا یک عامل هوش مصنوعی هستم؟

ولکان: «شما یک انسان از گوشتی و خون هستید. اما نمی دانم شما یک فرد اصلی هستید یا یک کپی. گفتند یک ماشین پرنده روی شما افتاده. یک انسان نما غیرمسئول با اینکه منع رانندگی داشته باز هم ، خودش ماشین را می رانده. وقتی تصادف کرد تو را همینطور رها کرد و فرار کرد.»

وقتی وارد دنیا می شوند، تراشه ای را در بدن آنها نصب می کنند. حدس می زنم او را زندانی کردند. گفتم: «خوبه که کس دیگری آسیب ندهده. انگار وزن ماشین پرنده را دوباره روی خودم حس میکنم.

داستان کوتاه هویت مجهول

گالیپ با گفتن این جمله آغاز کرد: "اگر من بودم، با یک آمپول کشنده این افراد را از پا در می آوردم." "چون ما به خاطر آنها بدنام می شویم"

دکتر ولکان گفت: «آنها در کلینیک های غیرقانونی چیپست های واقعی را با چیپست های تقلبی جایگزین می کنند. بدن انسان نما برای جراحی پلاستیک بسیار مناسب است. زخم هایش به سرعت خوب می شود. حتی انگشتان او نیز خود را بازسازی می کنند. آنها انواع جنایت ها را در لباس مبدل مرتکب می شوند. من کسانی را که در کارشان خوب هستند تجلیل می کنم. مثلا دوست نگهبان ما. "من قبلاً تو را اینجا ندیده بودم."

من تازه کارم را شروع کردم، بلافاصله وظیفه ام را پذیرفتم. گالیپ گفت: با اجازما طبقات بالا را بررسی کنم.

دوباره صدای پا را در راهرو شنیدم. دو پلیس روبات از در باز وارد شدند. مرد کوتاه قد جلو رفت و تفنگش را به سمت گالیپ گرفت. او با صدایی قاطع گفت: "شما با ما به کلانتری می آیید."

گالیپ گفت: «حتما مرا با شخص دیگری اشتباه گرفته اید. من نگهبان گالیپ هستم. ما با شما همکار محسوب می شویم».

پلیس روبات بلندقد گفت: «گارد عکس تو را برای ما ارسال کرده.

دوست نداشتم اتاق بیمارستانم به بازار خیابانی تبدیل شده باشد. با تعجب پرسیدم: "گالیپ چه جرمی مرتکب شده؟"

پلیس روبات کوتاه قد گفت: "او در حال رانندگی ماشین پرنده ای بود که با شما تصادف کرده."

گالیپ اینچنین ادامه داد: «این واقعیت که من در حال حاضر اینجا هستم نشان می دهد که من فردی وظیفه شناس هستم. من شوکه شده بودم و از تصادف فرار کردم اما بعد فرشته نگهبان او شدم. مثلا من بودم که با آمبولانس تماس گرفتم. من بارها در بیمارستان به ملاقاتش رفتم. گالیپ ادامه داد "زیرا قانون این را ایجاب می کند."

پرسیدم: "شاید این کمی عجیب به نظر برسد، اما من کی هستم؟"

گالیپ گفت: "تو پسر عموی من هستی"

با دقت به صورتش نگاه کردم ببینم داره شوخی میکنه یا نه. ظاهراً او کاملاً جدی بود. کی میدونه با چه نیتی این دروغ رو مطرح کرده؟

پلیس روبات کوتاه قد گفت: "من از مزخرفاتی که توسط مجرمان دستگیر شده می شنوم بسیار سرگرم می شوم."

چشمان دکتر ولکان کاملا از حدقه بیرون زده بود. او که گویی با خودش صحبت می کند، گفت: "اکنون قطعات پازل در جای خود قرار گرفت"

«به خاطر خدا، این کار را نکن. من یک سوال خیلی ساده پرسیدم. می توانی جواب هایی که گرفتم روحس کنی؟ "در حال حاضر، شما یک بیمار دارید که نمی تواند بدن خود را حس کند."

"به مزخرفات انسان نمای میکرا توجه نکنید.

پلیس کوتاه قد گفت: «معلوم است که شما نسبتی ندارید. "اسم شما عاشکین است. "شما دوازده کتاب منتشر کرده اید."

گالیپ گفت: «دکتر می داند که من حقیقت را می گویم.» و او مانند فشنگی جهید و خود را از پنجره باز به بیرون پرت کرد. پلیس روبات به سمت پنجره هجوم برد و با عجله اتاق را ترک کرد تا گالیپ را بگیرد.

دکتر ولکان در حالی که به کامپیوتر جیبی اش نگاه می کرد با دست موهای سیاه زغالی اش را نوازش می کرد. او به من گفت: "خیلی جالب است، من قبلاً چنین چیزی ندیده بودم."

طاقتم طاق شده بود. بدون اینکه بخواهم عصبانیتم را پنهان کنم، گفتم: "می توانم لطفاً بدانم چه خبر است؟"

او گفت: «ببخشید، باید قبلاً به این موضوع فکر می کردم» و هدست واقعیت مجازی را از سرم برداشت. بدنم را به صورت افقی دیدم.

هدست واقعیت مجازی به بیماران اجازه می دهد زودتر از کما خارج شوند. اگرچه این امر در مورد شما چقدر ضروری بود قابل بحث است. دکتر ولکان بدون اینکه چشمش را از کامپیوتر جیبی خود بردارد گفت: "تو خیلی زود خوب شدی."

حرکت آرام انگشتانم مرا متقاعد کرد که بدنی که می بینم مال من است. ظاهراً اثر داروهایی که به من داده بودند از بین رفته بود. علاوه بر این، من پنج انگشت روی دستانم داشتم، نه چهار انگشت، و هیچکدام به نظر نمی رسید که بعدا اضافه شده باشند.

دکتر ولکان که گویی با یک دوست خیالی صحبت می کند، گفت: «کاش قبلاً در این مورد می دانستیم.

ناراحتی عجیبی در درونم وجود داشت.

پرسیدم: "آیا حادثه ای که از آن صحبت می کنید به من مربوط است؟"

دکتر ولکان: "آیا می دانستید که فرزند والدین انسان نما هستید؟"

من هرگز پدر و مادرم را نشناختم. از سوی دیگر، فکر نمی کنم با انسان نما ها وجه اشتراکی داشته باشم.

دکتر ولکان: "این احتمال وجود دارد که شما یکی از نوزادانی باشید که تحت ویرایش ژنتیکی قرار گرفته اند. بهبود سریع زخم ها انسان نماها را کاندیدای خوبی برای سربازان فوق العاده می کند. به نظر می رسد که شایعاتی که در مورد نوزادان انسان نما با ژن های انسانی اضافه شده شنیده می شود درست است. "اگر با چشمان خودم ندیده بودم، باور نمی کردم."

"میشه لطفا بگید که چی دیدید"

دکتر ولکان: "مقادیر خون، فشار خون و نبض ... در طول درمان، با اعداد عجیب و غریب و احمقانه ای روبرو شدم که قبلاً هرگز ندیده بودم."

وقتی به یاد اتفاقات قبل از تصادف افتادم، جوش آوردم. گالیپ با ماشین پرنده اش در محوطه ممنوعه فرود آمده و از پنجره باز ماشینش فریاد می زد «پسر عمو، من از تو هیچ تقاضایی ندارم، فقط می خواهم دو کلمه حرف حساب بزنم.» از او پرسیدم: «چطور پسر عموی من هستی؟» گفتم فقط به این دلیل که به راحتی با شخصیت های انسان نما همدلی می کنم به این معنی نیست که خودم انسان نما هستم.

وقتی گالیپ یک جفت انسان نمای معمولی را به من نشان داد و گفت: "اینها مادر و پدرت هستند" عصبانی شدم. در حالی که به او می گفتم دیگر نباید مزاحمم شود، پلیس ربات شروع به دویدن به سمت ما کرد و ماشین گالیپ به سرعت بالا رفت. بعد صدای بلندی شنیدم و بعد کابل فلت از من جدا شد.

بعد از مدت زیادی که چیزی نشنیدم، دکتر ولکان گفت: حالت خوبه، ناگهان از حال رفتید.

"من تا این سن به عنوان یک انسان زندگی کرده ایم. میخوام از این به بعد هم همینطور زندگی کنم. آنچه در اینجا درباره آن صحبت می کنیم باید راز کوچک ما باقی بماند دکتر. به دلیل ترس از فضاهای باز، به هر حال با کسی مراوده و معاشرتی نخواهم داشت. نمی خواهم هیجانات جدیدی در زندگی ام ایجاد شود.


نویسنده: Murat K. Beşiroğlu

منبع: www.bilimkurgukulubu.com

ترجمه: س.حمید رابط

هدونیسم یا زندگی بر اساس لذت طلبی و لذت جویی

هدونیسم چطور به ما کمک میکنه که از رنج بیهوده ، به شادی برسیم

امروزه یک نقطه نظر فلاسفه مکتبی پرسر و صدا قدم به جهان گذاشته بنام hedonism «هدونیسم» یا زندگی بر اساس لذت طلبی و لذت جویی. 

هدونیسم میگه در هنگام رنجش حواستون باشه که حتما خواب مناسب داشته باشید و به موقع یعنی شب ها که ترشح هورمون ها به حداقل رسیده تا نرون های مغزی ما استراحت کنند و تنش های ناشی از مصائب روزانه را تخلیه کنند. داشتن یک غذای مناسب و به موقع که محرک اعصاب نباشد هم خیلی کمک کننده ست ،بخصوص هنگام خوردن و نوشیدن به طعم واقعی آن آگاه باشی و ازشون لذت ببری.

این موارد که براتون از مکتب هدونیسم گفتم نوعی بیرون ریزی انرژی های منفی بدن با خودتان هست برای رسیدن به زندگی بهتر و آرامتر

هدونیسم چییست
هدونیسم یا زندگی بر اساس لذت طلبی و لذت جویی