يك روز زندگی

دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است شوق و امید به زندگی حس خوشبختی در تفکر ماست حسین صدیقی چافجیری
3.01.2022
داستان و ادبیات
ازمیرتایمز > مقالات > يك روز زندگی
يك روز زندگی

یک روز زندگی

يك روز زندگی


دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.

پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد.

به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن."

لا به لاي هق هقش گفت:

اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟

زن برهنه کاریکااتور یک روز زندگی

خدا گفت:

"آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد"

آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: "حالا برو و يک روز زندگی كن."

او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت:

"وقتی فردايي ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم.."

 

آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، مي تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند ....

او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما ...

 

رقص زن و مرد کاریکاتور

اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.

رن برهنه جلوی آینه کاریکاتور

او در همان يك روز زندگی كرد.

فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند:

امروز او درگذشت، كسي كه هزار سال زيست

 


گردآوری مجله ازمیرتایمز      نویسنده:  حسین صدیقی چافجیری

پربازدیدترین نوشته‌ها

مقالات و داستان های ترجمه شده از ترکی استانبولی از نویسندگان ترک و نویسندگان ایرانی

رمان قطار چهار و بیست دقیقه عصر

نسخه چاپی کتاب قطار چهار بیست دقیقه ی عصر برای فروش خارج از ایران

رمان "قطار چهار بیست‌دقیقه ی عصر" [که درحقیقت ادامه ای بر نخستین رمان بسیار پرفروشِ نویسنده (کافه پیانو) است] تاکنون در ایران به چاپ نرسیده و برای نخستین بار، توسط انتشارات "اُ آسیس" هم به زبان فارسی و هم به زبان ترکی در ترکیه منتشر شده است.

ارسال در ترکیه: همان روز
  • نویسنده: فرهاد جعفری / Jafari Farhad
  • نوبت چاپ در ترکیه: چاپ اول MARCH 2024
  • شابک (ISBN) ترکیه: 9786259461717
  • ناشر: OASIS
برسی و خرید کتاب از oasis
رمان قطار چهار و بیست دقیقه عصر