معنا درمانی Meaning Therapy چیست
فهرست مطالب صفحه
معنا درمانی چیست meaning؟
معنا در هر فردی خصلتی یگانه دارد
معنا درمانی یا لوگوتراپی اراده شخص معطوف به معنا یا معناجویی را بنیان زندگی انسان میشمارد.
آیا در چشمان جانداری گرسنه در گوشه ی خیابان نگاه کردی؟ به درختان و گل های پژمرده از گرما و نیازمند به قطره ای آب و مشتی کود ،آیا واقعا نگاه کردی؟ آن ها را آبیاری کردی به موقع کود دادی تا بتوانی به زیبایی و شکوفا شدن گل ها و برگ هایش با لذت نگاه کنی و متوجه شوی که تو با دستان خودت به زیبایی مجدد آنها معنا دادی؟
به قول نیچه: اگر برای زندگی چرایی نداشته باشی،تقریبا با هر آنچه «چگونگی» بر سر راهت بیاید ،خواهی ساخت. مثلا فرانکل با یاد و وصال به خانواده ش و نوشتن دوباره کتابش برای خود معنا ساخته بود.
هر چند بعد از آزادی متوجه شد که کل خانواده ش را از دست داده و تنها دلخوشیش بازنویسی کتابش بود. ولی یادآوری خاطرات خوش همسر و خانواده ش ،شمعی در وجودش را افروخته نگه می داشت تا زندگی را دوباره با بزرگی بسازد. معنا درمانی یا لوگوتراپی اراده شخص معطوف به معنا یا معناجویی را بنیان زندگی انسان میشمارد.
باید بسیار بیاندیشم تا متوجه سخنان مشاورم بشوم ، به این نتیجه رسیدم که باید از میان امکانات موجود در زندگیم ، انتخابی بعمل آورم و به آن انتخاب معنا دهم ،آن را دقیق تر و بهتر ببینم و بررسی کنم. نگاهی متفاوت نه نگاهی بدبینانه و یا سرسری ،شخص بدبین مانند کسی ست که هر روز را با اندوه به تقویم زندگی ش نگاه میکند و برگی از آن میکند و می اندازد در سطل زباله. اما اگر میشد زندگی را با نگاهی فعالانه نگریست مانند کسی خواهی بود که به تقویم نگاه میکنی و آن برگه را میکنی ولی اینبار برای آنکه کارهای روزانه ت را در آن یادداشت کنی و بدانی که فرصت انجام چه کارهایی را خواهی داشت.
بن بست معنا یعنی چه؟
وقتی بعد از یک سوگ جان فرسا در زندگیم بعد از دو سال سرگردانی و بی تعلقی که نمیدانستم که هستم و چه میخواهم نزد مشاور روانشناس رفتم. مشاور رویکرد لوگوتراپی داشت،یعنی از طریق معنا درمانی مراجعین ش را درمان میکرد و سعی میکرد به من بفهماند که باید برای زندگیم معنایی دست و پا کنم ولی من معنای حرف او را نمیفهمیدم. آن زمان بعد از فوت پدر ،مادر را نیز از دست داده بودم،به شدت درمانده شده بودم و فکر میکردم به هیچ کسی در این دنیا تعلق ندارم با این که خانواده و فرزندان خودم را داشتم. شده بودم مانند آونگ ساعت دیواری معلق بین فراز و فرود ،گاهی شاد گاهی غمگین. ساعت ها وقت مشاوره میگرفتم باز هم معنایی برای زندگی و تعلق به این زندگی نداشتم.
اصلا معنا درمانی در این دنیای بهم ریخته ، تکراری و بی معنا چیست؟
مشاورم داستان دکتر ویکتور فرانکل و خاطرات اردوگاه کار اجباری اش را برایم تعریف میکرد، پزشکی که با آن همه تحصیلات و تخصص و تجربه در اردوگاه اسیر بود و از خانواده اش بی اطلاع. به قول فرانکل آن انسان تا آنجایی نزول کرده بود که بخاطر یک کاسه سوپ باید 24 ساعت شبانه روز کار میکرد و برای گرفتن آن کاسه سوپ تعظیم و قدردانی میکرد که کاسه ای سوپ آبکی به او داده اند. من که نمی توانستم درک کنم چگونه در چنین وضعیتی می توان معنا ساخت… در وضعیتی که حتی مرگت هم به دست خودت نیست چه رسد به زندگی. ولی فرانکل در این وضعیت گیر افتاده بود و به قول خودش در این رنج به امید دیدار همسر و خانواده اش زندگی میکرد و تلاش میکرد. کتابی نوشته بود که آن را سوزانده بودند و او مدام در پی آن بود که تکه های کاغذ را جمع آوری کند و آنچه به یادش مانده را در آنها بنویسد و در آستر کت پاره ش نگه داری کند تا روز آزادی که بتواند دوباره کتابش را چاپ کند. اما من همچنان اندر خم کوچه ای بنام معنا مانده بودم، زیرا که هیچ چیز برایم معنایی در زندگی نداشت.
مشاورم میگفت: معنا چیزی ست که باید کشف کنی نه ابداع ش کنی ، معنا واقعیت خاص خودش را دارد که موجود هست اما تو متوجه ش نیستی.مانند تصویریست که باید آن را ببینی تا با تخیل و خیالبافی بدستش بیاوری.
آیا هرگز در چشمان جانداری گرسنه در گوشه ی خیابان نگاه کردی؟
چشمان زیبا و منتظر یک گربه ی خیابانی که گرسنه است؟
نگاه زیبا و محتاج او در چشمان تو هزاران معنا و هدف پدید می آورد. عصرها که به خانه برمیگردی به باغچه حیاط ورودی خانه نگاه کردی؟ به درختان و گل های پژمرده از گرما و نیازمند به قطره ای آب و مشتی کود ،آیا واقعا نگاه کردی؟ آن ها را آبیاری کردی به موقع کود دادی تا بتوانی به زیبایی و شکوفا شدن گل ها و برگ هایش با لذت نگاه کنی و متوجه شوی که تو با دستان خودت به زیبایی مجدد آنها معنا دادی؟ آینها همه همان معناهای کوچک زندگی ست که فقط کافی ست آن را در اطرافت کشف کنی. دست از بی توجهی و بی حوصلگی برداری و منتظر دیگری نباشی تا باغچه را آب دهد یا به آن گربه گرسنه غذا دهد.
انسان ها امروز بیشتر از گذشته زندگی شان تهی و بی معنا و برباد رفته شده است ،مانند دلتنگی های عصر جمعه ،وقتی بی حال و بیحوصله بدون حضور کسی دلتنگ در خانه نشسته ای ،دقیقا آن لحظه ،لحظه ای ست که با یک نگاه دقیق به اطرافت باید معنایی زیبا و سرگرم کننده برای خودت کشف کنی.
نویسنده: شهرزاد قصه نویس گردآوری مجله ازمیرتایمز
مطالب مرتبط
- بیوگرافی شهرزاد قصه نویس از مجله ازمیر تایمز
- آرشیو نوشته های شهرزاد قصه نویس در مجله ازمیر تایمز
- آرشیو مقالات فلسفی مجله ازمیر تایمز از نویسندگان ایرانی و خارجی
- در زندگی هر لحظه با رنج هایی مانند مرگ ،تنهایی و پوچی مواجه هستیم
- چگونه افکاری که در دور باطل ذهنمان می چرخند رها کنم | مبارزه با روز های سخت
پربازدیدترین نوشتهها
مقالات و داستان های ترجمه شده از ترکی استانبولی از نویسندگان ترک و نویسندگان ایرانی
تعریف ایدئولوژی پانک به طور خلاصه
فرهنگی افراطی، غافلگیر کننده ، سیاسی و سرکش
- فرهنگ پانک در ترکیه
- پانک بودن در ترکیه
- ظهور جنبش پانک
- پانک از کجا آغاز شد؟
- پانک راک
- استایل پانگ
- Poseur Punk افرادی که با تظاهر به پذیرش فرهنگ پانک سعی در جلب توجه دارند.
- Wannabe Punk کسانی که در هر فرصتی برای ایجاد سلسله مراتب بیان می کنند که پانک هستند.
- Weekend Punk کسانی که زندگی روزمره خود را در چارچوب قوانین می گذرانند و در آخر هفته مانند پانک لباس می پوشند.